ریحانه نازنازیریحانه نازنازی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه سن داره

برای عشقم، ریحانه جان

یازدهمین ماه از تولد دختر نازم

  مبارک تمام ترانه هایم ترنم یاد توست  و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم ای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود  و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم            سلام عزیز دل مادر یازده ماهگیت مبارک تمام هستی من      امروز ده ماهگیت تموم شد و وارد یازدهمین ماه از تولدت شدی  وقتی برمیگردم به ...
9 آبان 1392

عشق من ریحانه

ریحانه : سلام به خاله های مهربونم که همیشه میانو و وبلاگ منو میخوننو نظر میدن همتونو دوست دارم خیلی زیاد تو این پست مامان زینبم یه سری عکس گذاشته امیدوارم خوشتون بیاد مامانی: چون عکسهای سفر به شیرازمون هنوز آماده نبود و قراره فردا باز بریم مسافرت(تهران) این پست رو میزارم  البته این عکسها برای 2 ماه پیشه اینجا ریحانه نازنازی بعد از یه حموم  داره با عروسکاش بازی میکنه البته نه بازی داره عروسکشو میخوره این عکسم بعد از یه حموم دیگه است که تو تختش نشسته و به فکر فرو رفته که چجوری پای زرافشو بگیره بخوره  چون دست کوچولوش نمیرسه     و اما این عکس رو نگاه کنینی ببینین بعد از...
4 آبان 1392

تو تموم دنیامی

  میشه اسم پاکتو رو دل خدا نوشت میشه با تو پر کشید توی راه سرنوشت میشه با عطر تنت تا خود خدا رسید میشه چشم نازتو رو تن گلها کشید     سلام یکی یه دونه مامانی٬منو ببخش که دیر به دیر آپ میکنم ٬ این روزها خیلی گرفتارم ٬ مشغول تمیز کردن و گردگیری خونه بودم خدا رو شکر همه کارامو کردم فقط مونده پرده ها رو بخارشو بکشم 3 روز پیش یه کم آبریزش بینی داشتی بردمت دکترت برات دارو نوشت ولی چون اول سرما خوردگیت بود فقط برات شربت سرماخوردگی نوشت 3 روز داروتو سر وقت بهت دادم ولی هنوز کامل خوب نشده بودی باز بردمت پیش دکترت ٬ یه شربت ضد سرفه برات نوشت چون شبها خیلی سرفه میکردی الان خدا رو شکر حالت بهتر...
3 آبان 1392

دهمین ماه تولد ریحانه جان

                                                                                                       مباااااااااااااااااااااااااااااااااارک تک ستاره آسمونم     ریحانه جانم ٬ مامانی 4 روزه که وارد دهمین ماه زندگیت شدی چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود که دنیا اومدی کمتر از 3 ماه دیگه باید برات تولد بگیریم       &n...
15 مهر 1392

بازی با ظروف آشپزخونه

                 این روزها ریحانه خانم ، عاشق بازی با ظرف و ظروف آشپزخونه شدی، صبحها که کار دارم میزارمت پیش خودم که جلو چشمام باشی،اگه بزارمت تو روروئکت که هر چی گل و گلدون و وسایل دم دستی دارم داغون میکنی فضولی و شیطنت از چشمات میباره با این حال وقتی وسایلا رو میریزی بازم دوست دارم و میبوسمت و خدا رو شکر میکنم که سالمی عزیز دلم                     داشتم میگفتم ، هر روز صبح با وسایل آشچزخونه بازی میکنی ، از عروسکات و اسباب بازیهای خودت خسته شدی، ...
4 مهر 1392

اولین عید فطر ریحانه گل

    امسال اولین عید فطر ریحانه جونه برای همین بردمش فروشگاه عمو داوود چون قرار بود 2 روز تعطیل رو جشن بگیرن ،قرارا بود دو تا عروسک بیارن فروشگاه که با بچه ها بازی کنند و من خیلی دوست داشتم ریحانه با عروسکها عکس بگیره اما به دلایلی نشد که بشه برای همین من و مامان جون و خاله فاطمه رفتیم خوونه عمو داوود ، ندا (دختر عمو) و فاطمه لباسها رو پوشیدن کلی خندیدیم اون شب خیلی خوش گذشت ، ریحانه با دیدن عروسکها خیلی ذوق کرد ولی وقتی خاله فاطی که عروسک جوجو تنش بود ریحانه رو بغل کرد کلی گریه و کرد و ترسید اینم عکسها   ...
19 شهريور 1392
1